«... زمین در فاصله یك چشم به هم زدن، تبدیل شد به یك منطقه باتلاقى!... با هر قدمى كه بچهها برمىداشتند، حدود پنج - شش كیلو گِلِ چسبناك به پوتینهاىشان مىچسبید. طورى كه نمىشد قدم از قدم برداشت... فكرى به خاطرم رسید. بلافاصله آن را با مرتضى مسعودى فرمانده گردان مطرح كردم و گفتم بهتر است همه پوتینها را در آورند و پابرهنه به راهشان ادامه بدهند. ایشان قبول كرد و در یك چشم بر هم زدن، كل بچههاى گردان پابرهنه شدند. حالا خیلى راحتتر به پیشروى ادامه مىدادیم. دشمن انگار كور شده بود. اصلاً متوجه نبود این سه گردان دارند از میان مواضع او عبور مىكنند...».
چرا؟ به راستى چه سرى در این كور شدن دشمن نهفته بود؟ یكى از مسؤولان گردان انصار در مورد این مسأله مىگوید:
«... براى خودم هم جاى سوال بود كه چطور اینها ما را نمىبینند. خوب كه دقّت كردم، دیدم رگبار باران به صورتى مىریزد كه وقتى اینها سرشان را از برجك تانك خارج مىكنند، ضربات بارش تند باران، توى صورتشان مىزند... آنها هم محض خالى نبودن عریضه، همانطور كه توى تانكها لَم دادهاند، هر چند دقیقه یكبار، به صورت دیمى و بىهدف، با كلت منور رو به آسمان شلیك مىكنند؛ اما اصلاً به دور و اطراف خودشان نگاه نمىكنند ببینند در منطقه چه خبر است.»
آرى، همین است مصداق حقیقى كور شدن دشمن كوردل، در برابر انبوه دریادلان جنداللَّه كه در دل یاد خدا دارند و بر لب...؛ «و جعلنا من بین ایدیهم سداً و من خلفهم سداً فاغشیناهم فهم لایبصرون.» دیگر بار رزمآوران تیپ 27، در ظلِّ اسم ستار پروردگار، به مدد اجراى شیوه ابتكارى یورشهاى حاجاحمد؛ یعنى نفوذ در عمق و عقبه دشمن، شاهد توفیق را در آغوش گرفتند.
«... گردان ما (انصار) بدون كمترین زحمتى به دژ مرزى ایران رسید. دیدیم آنجا احدالناسى حضور ندارد و عراق، حتى یك سنگر هم احداث نكرده. سریع روى دژ مستقر شدیم. شهید اسماعیل قهرمانى، فرمانده گردان ما با بىسیم، به حاج احمد اطلاع داد كه سالم به هدف رسیدهایم و در این منطقه كسى نیست.»
با دمیدن نخستین رگههاى روشنى در آسمان منطقه، رزمندگان گردان مقداد پس از رسیدن به دژ، با صحنه عجیبى مواجه شدند. در پهندشت فراروى آنها، متجاوز از 300 تانك لشكر 3 زرهى عراق استقرار یافته بودند. به صورتى كه گویى عراق توقفگاه بزرگى مملو از تانكهاى مدرن خود در آنجا احداث كرده است.
دقایقى پیش از یورش رزمآوران به این خیل انبوه زرهى دشمن، خبر رسید كه نیروهاى گروهان یك گردان مقداد، طى حملهاى غافلگیرانه، در كمتر از ده دقیقه درگیرى، یك موضع توپخانه ارتش عراق را در منطقه، تصرف كردهاند.
تسخیر این موضع توپخانه، علاوه بر رفع مشكل آتش پرحجم و سنگین توپخانهاى عراق، معضل پیچیده دیگرى را نیز، از پیش پاى رزمندگان تیپ 27 محمد رسولاللَّه(ص)، خصوصاً یگان توپخانه ذوالفقار برداشت. این بار نیز به اذن قادر متعال، حلال این مشكل، سرانگشتان تدبیر گرهگشاى حاج احمد بود:
«... حاج احمد به علىرضا ناهیدى مسؤول یگان ذوالفقار گفته بود: هر چه توپ غنیمتى، اعم از 122، 130 و 155 میلیمترى كه دارید، باید براى شب حمله عملیاتى بشوند؛ ناهیدى كه با مشكل كمبود مهمات مواجه بود، یك سرى از بچهها را فرستاد به منطقه عملیاتى فتحالمبین، سراغ زاغههاى مهمات عراقىها در آنجا. با هزار مصیبت بچهها یك آیفا مهمات، به اندازه مصرف یك آتشبار 122 م.م جور كردند و آوردند. همه از این كمبود وحشتناك مهمات نگران بودیم. بچهها به ناهیدى گفتند: برادر ناهیدى! ما مهمات مىخواهیم. با این همه توپى كه داریم، توپخانه ما به اندازه یك شب اول عملیات هم مهمات ندارد. كارى بكن!... ناهیدى رفت و مسأله را با حاج احمد مطرح كرد. حاجى خیلى خونسرد گفته بود: مهمات نداریم یعنى چه؟ اصلاً شما چرا پیش من آمدهاید، مىگویید مشكل مهمات داریم؟! بروید مهمات مورد نیاز خودتان را از عراقىها بگیرید!
این جواب حاجاحمد باعث حیرت بچهها شد. ما مىگفتیم: آخر این چه جوابى است كه حاج احمد به ما مىدهد؟ ما حداقل براى دو شب باید مهمات داشته باشیم تا بلكه به یارى خدا، بعداً فرجى حاصل بشود و دستمان به زاغههاى مهمات دشمن برسد.
هر چند با همه این اوصاف، علىرغم اینكه ما از اقدامات پشت پرده حاج احمد اطلاع نداشتیم، باز به حرفهاى او اعتماد داشتیم... نگو حاجى كه این طور مطمئن حرف مىزند، خودش قبلاً با بچههاى اطلاعات تیپ جلو رفته و ضمن شناسایى دقیق منطقه، تمام سوراخ سُنبههاى مواضع توپخانه عراق را هم شناسایى كرده. او كه از همه بهتر مىدانست بچههاى ما مشكل جدى كمبود مهمات دارند، یكى از اهداف حمله تیپ در مرحله دوم را تصرف همین موضع آتش بار دشمن تعیین كرده بود. این كه مىگفت بروید از دشمن مهمات بگیرید، مبتنى بر شناسایى و شناخت دقیقى بود كه از منطقه داشت. براى همین مىگفت: شما غمى نداشته باشید. هر چه مهمات دارید، شب حمله مصرف كنید، بعد بروید از عراق بگیرید!
خلاصه، همان شب مرحله دوم عملیات، درست موقعى كه از لحاظ مهمات كفگیر ما به ته دیگ رسیده بود، خبردار شدیم بچههاى گروهان یك گردان مقداد، موضع توپخانه عراق را گرفتهاند. بعد حاجاحمد آمد و گفت: خُب مشكل مهمات شما هم حل شد. حالا بروید مهماتى را كه لازم داشتید، بردارید!
سریع رفتیم، دیدیم یك آتشبار عراقى، شامل 9 قبضه توپ 122 م.م دست نخورده را بچهها گرفتهاند. گفتیم: به این مىگویند وفور نعمت! طورى شده بود كه تا آخر مرحله سوم عملیات بیتالمقدس، دیگر لازم نبود بچهها بروند مهمات را از دو كوهه بار بزنند، بیاورند در دارخوین و از عقبه تیپ، به هزار مكافات مهمات را جلو بیاورند. خیلى راحت، یك آیفاى غنیمتى توپخانه عراق را مىفرستادیم به فاصله یك كیلومترى موضع توپخانهمان، بچهها مهمات زاغههاى عراق را بار مىزدند و مىآوردند پاى موضع خودمان خالى مىكردند. آنجا بود كه بچهها مىگفتند: این حاج احمد عجب كلهاى دارد!».
رأس ساعت 5 صبح روز جمعه هفدهم اُردیبهشت، به دستور حاج احمد یورش سرتاسرى رزمندگان تیپ 27 محمد رسولاللَّه(ص) به انبوه یگانهاى زرهى دشمن در آن سوى دژ مرزى آغاز شد. دشمن كه از این حمله برقآسا به عمق مواضع نیروهایش غافلگیر شده بود، ضمن یك عقبنشینى سریع تاكتیكى، قواى زرهى و مكانیزه خود را براى اجراى تنها شیوهاى كه براى دفع حملات نیروهاى پیاده سپاه اسلام مؤثر مىدانست؛ یعنى تاكتیك رزمِ پاتك، آماده كرد.
حاج احمد ضمن تماس مستقیم با فرماندهان گردانها، تحولات درگیرى را به صورت لحظه به لحظه زیر نظر گرفته بود. در این زمان نیروهاى گردان ابوذر، درگیر نبردى نابرابر با قواى دشمن بودند. اصغر شمس، فرمانده این گردان در تماس با حاج احمد، اعلام كرد كه بر اثر شدت حملات دشمن، گردان ابوذر مجال الحاق به گردان مقداد و پوشش دادن جناح چپ این گردان را نیافته است.
ساعت 30/6 دقیقه بامداد، 270 دستگاه تانك عراقى در قالب 9 ستون زرهى، براى در هم كوبیدن مقاومت سه گردان پیاده تیپ 27 محمد رسولاللَّه(ص)، روانه دژ مرزى شدند.
مقارن ساعت 7 صبح در برابر هر گردان سبك اسلحه تیپ 27، تانكهاى دشمن در قالب سه ستون آرایش گرفته بودند و هر ستون شامل 30 دستگاه تانك بود. هر تانك به فاصله حدود 10 متر از تانك دیگر حركت مىكرد و فضاى مقابل هر یك از گردانهاى تیپ 27 محمد رسولاللّهr را رَمهاى از تانكهاى دشمن پوشانده بودند.
ساعت 30/7 دقیقه اولین پاتك سنگین دشمن با پایدارى رزمندگان منجر به شكست گردید؛ اما ارتش عراق خود را براى ضدحملههاى بعدى آماده مىكرد. حاج احمد كه به شدت نگران موقعیت حساس نیروها در مقابل امواج پاتكهاى بعدى دشمن بود، ماندن در قرارگاه تاكتیكى را به مصلحت ندانست و ساعت 8 صبح، به همراه بىسیمچىهاى خود، راهى دژ مرزى شد.
«... خبر ورود حاج احمد به منطقه به حدى در روحیه بچهها تأثیر گذاشته بود كه انگار گفتهاند چند لشكر براى كمك به ما به خط آمدهاند!... دیگر با دلگرمى بیشترى به مقاومت ادامه مىدادیم. آخر مىدانستیم حالا دیگر خود حاجى بالاى سرمان ایستاده. مردى كه یك نفر نبود، خودش صد لشكر بود!».
حاج احمد بلافاصله پس از ورود به منطقه نبرد، فرماندهى مستقیم عملیات را برعهده گرفت. اكنون دشمن نیروهاى خود را بر روى محور شلمچه - خرمشهر و جاده آسفالت مواصلاتى آن تمركز داده بود و پاتكهاى شدید لشكر 3 زرهى عراق با اجراى یك رشته بمباران متناوب مواضع تیپ 27 محمد رسولاللَّه(ص) توسط میگها همراه شده بود.
در این مرحله، مؤثرترین تاكتیك دشمن ایجاد رخنه در مواضع نیروهاى پیاده مستقر در دژ، جدا كردن ارتباط میان آنها و سپس اجراى عملیات انهدام نیرو در مناطق كوچك و مجزا از یكدیگر بود. سپاه سوم ارتش عراق با قدرت مانور نیروهاى زرهى مجهزى كه داشت، در خود این توان را مىدید كه بتواند صفوف نیروهاى پیاده و سبك اسلحه تیپ 27 را كه اجباراً به زمین چسبیده بودند از هم گسیخته و با تمركز تمام قواى خود بر روى یك منطقه، به تدریج این نیروها را با اجراى پاتكهاى سنگین پیاپى خویش از بین ببرد.
حاجاحمد با حضور در خط مقدم نبرد، علاوه بر تقویت روحیه رزمندگان، این مجال را یافت تا بتواند تدابیر مناسبى، جهت حفظ مواضع تصرف شده در حاشیه نوار مرزى به اجرا بگذارد. همین حضور مؤثر سبب شد كه تا ظهر روز جمعه 17 اردیبهشت، نیروهاى تیپ 27 محمد رسولاللَّه(ص) پنج پاتك سنگین دشمن را یكى پس از دیگرى، با موفقیت دفع كنند.
عصر همین روز، در اوج درگیرى براى مقابله با ششمین پاتك عراق، به ناگاه غرش سهمناكى در كناره دژ مرزى شنیده شد و در پى آن، گلوله توپى در نزدیكى حاج احمد و تنى چند از همرزمانش به زمین اصابت كرد.
«... گرد و غبار انفجار كه فرو نشست، دیدیم حاج احمد تركش خورده و به سختى مجروح شده. تركش به زانو و سفیدران پاى راست حاجى اصابت كرده بود. از هر طرف فریاد یا ابوالفضلu و یا امام زمان(عج) بچهها به هوا بلند شد. داشتیم توى سر خودمان مىزدیم. یك دفعه حاجاحمد سر چرخاند طرف ما و با همان غیظِ معروفش به ما غضب كرد و گفت: تركش نقلىاش مال ماست، گریه زارى آن مال شما؟... بس كنید!
بعد هم سریع كمربندش را باز كرد، بالاى شریان ران را بست و به هر زحمتى بود، از جایش بلند شد... آنچه كه حاج احمد به آن تركش نقلى مىگفت، تركشى بود قدر نصف كف دست خودم.»
در برابر اصرار شدید همرزمانى كه مىخواستند به سرعت او را براى مداوا روانه اهواز كنند، با قاطعیت ایستادگى كرد. نهایتاً تحت فشار شدید و التماس مؤكد رزمآوران، موافقت كرد تا او را به مقر اورژانس مستقر در پشت خط ببرند.
«... موقعى كه حاجاحمد متوسلیان مجروح شده بود، برادرهاى ما بالاخره توانستند ایشان را به اورژانس پشت خط بیاورند تا زخم پایش پانسمان شود. حاج احمد موقع ورود به اورژانس، به بچههایى كه همراهش آمده بودند گفته بود: به هیچ وجه حق ندارید در اورژانس به كسى بگویید كه این فرمانده است. بگویید یك بسیجى، یك سرباز معمولى است. بچهها هم كه مىدانستند این تأكید حاجى به خاطر رعایت مسائل حفاظتى و این جور چیزهاست، حرفش را قبول كردند. بعد هم وقتى آمدند زخم پاى او را جراحى كنند، حاجى با سرسختى عجیبى به دكتر بیهوشى اجازه كار نداده بود؛ كه مبادا در حالت بیهوشى حرفى درباره مسائل محرمانه نظامى از دهانش خارج شود كه به عملیات ضربه بخورد... به همین دلیل ناچار شدند بدون بیهوشى او را عمل كنند... حاج احمد چنان دردى را تحمل كرده بود كه قابل وصف نیست. با وحشت مىدیدیم چطور دارند ران پاى او را مىشكافند تا تركش را بیرون بیاورند. دیگر سیاهى چشمهایش را نمىدیدیم. سخت مىلرزید، اما تحمل مىكرد.»
یكى از سرداران سپاه اسلام در مورد مجروحیت حاج احمد مىگوید:
«... در مرحله دوم حمله، حاجاحمد تركش خورد و زخمى شد. به خاطر احساس مسؤولیتى كه نسبت به وضع نیروها داشت؛ طورى كه براى بچهها علاوه بر فرمانده، در حكم پدر و برادر بزرگتر بود، نمىخواست از بچهها دل بكند. به همین خاطر حتى حاضر نشد براى مداوا تا اهواز برود.
همان جا، توى بیمارستان صحرایى منطقه، یك مختصر مداوایى كرد و بعد هم با عصاى زیر بغل، به خط برگشت و تا آخر مرحله دوم عملیات، فرماندهى نیروهاى تیپ 27 را به وجه احسن انجام داد.»
در پى مراجعت از اورژانس، حاجاحمد بلافاصله دست به كار رتق و فتق مشكلات و مسایل مبتلا به سطوح مختلف رزمآوران درگیر خط شد. به روایت یكى از مسؤولان واحد مینى كاتیوشاى تیپ 27:
«... قبضه ما خراب شد و تصمیم گرفتیم برویم پیش حاج احمد متوسلیان تا بلكه ایشان مساعدت كنند و دستور بدهند همان روز قبضه را عوض كنیم و به مقدار كافى مهمات بگیریم. وقتى به قرارگاه فرعى نصر 2 رسیدیم، برادر مصطفى خاكسار مسؤول ستاد تیپ گفت: چرا این جا آمدهاید؟ حاج احمد گرفتار است و وقت ندارد شما را ببیند... هر چه به او اصرار كردیم اجازه ملاقات نمىداد. یك دفعه دیدیم حاج احمد از سنگر بیرون آمد. هیچ وقت فراموش نمىكنم. یك عصا در دست داشت. پایش را گچ گرفته بودند و از شدت ضعف، رنگ به صورت نداشت. من كه از دیدن حاجى در آن وضعیت جا خورده بودم، سعى كردم به روى خودم نیاورم. رو كردم به مسؤول ستاد و گفتم: این هم حاج احمد! پس چرا نمىگذاشتى برویم پیش ایشان؟ او گفت: شما كه نمىدانید! تركش بزرگى به پاى حاجى اصابت كرده. تازه آن را بیرون آوردهاند. چندین آمپول آنتى بیوتیك به او تزریق كردهاند و حالا هم كه مىبینید پایش را گچ گرفتهاند. من گفتم: خب شما چرا پذیرفتید حاجى با این حال خراب بیاید جلو؟ او را به عقب مىفرستادید. او گفت: هر چه به حاجى گفتیم باید عقب بروید، قبول نمىكند. مىگوید اگر امدادگرهاى شما مىتوانند، همین جا این پا را مداوا كنند و گر نه من آدمى نیستم كه بچههاى مردم را این جا زیر آتش دشمن ول كنم و به عقب برگردم!
این حركت فداكارانه حاج احمد بزرگترین درس پایدارى براى ما بود. وقتى به او نگاه مىكردیم، خودمان و مشكلاتمان را خیلى حقیر و در سطح صفر مىدانستیم. دیدن حاج احمد در آن وضع مرا به شدت تكان داد. من كه تا قبل از آن به خاطر شدت درگیرى و مشكلات حمله احساس مىكردم نمىتوانم تا آخر عملیات دوام بیاورم و در خط بمانم، با مشاهده آن صحنه روحیه گرفتم و تا آخر ماندم.»
بدین سان، پایمردى ایثارگرانه حاج احمد و مقاومت مؤمنانه دلاوران تیپ 27 در برابر پاتكهاى دیوانهوار لشكرهاى زرهى دشمن تا پایان روز هفدهم اردیبهشت، حضور سپاه اسلام را در مواضع جدید تثبیت كرد.
پس از تثبیت خط در مرحله دوم عملیات بود كه خبر رسید گروهى از خبرنگاران و فیلمبرداران صدا و سیما، جهت تهیه گزارش، به مواضع تیپ 27 محمد رسولاللَّه(ص) آمدهاند.
«... سر تا پاى حاج احمد غرق گرد و غبار بود. به خاطر آفتاب تند منطقه، یك عینك، مثل این عینكهاى جوشكارى هم به چشمش زده بود. سوار یك جیپ، آمد سرى بزند به مواضع بچههاى ما [یگان ذوالفقار] و حالى از علىرضا ناهیدى بپرسد. در همین وقت دیدیم یك گروه فیلمبردار به موضع آمدند. انگار از قبل حاجى را نشان كرده بودند. چون دیدیم یكراست رفتند سراغش. گفتند از صدا و سیماى مشهد آمدهایم، مىخواهیم با شما مصاحبه كنیم. حاجاحمد هر كارى كرد، دید نمىتواند از دست این فیلمبردارها فرار كند. آخرش تسلیم شد!... براى ما كه مىدانستیم حاجى اصلاً به دوربین و مصاحبه و اینجور چیزها عادت ندارد، دیدن این كه چطور این بچههاى تلویزیون توانستهاند او را به دام بیندازند، خیلى بامزه بود... حاج احمد خیلى مختصر درباره وضعیت عملیات جلوى دوربین توضیح داد. گزارشگر تلویزیون هم بىخیالِ عوالم حاجى، پشت سر هم از او سوال مىكرد. حاجى بدجورى معذب شده بود. این على ناهیدى هم كه دیگر نگو! داشت كیف مىكرد كه اینها چه راحت به حاج احمد كمین زدهاند!... خلاصه، حاجى كه دید این گزارشگر بنده خدا دستبردار نیست، طاقتش طاق شد، از جلوى دوربین رفت كنار و در حالى كه ناهیدى و بچهها را به آنها نشان مىداد گفت: بروید با این بسیجىها صحبت كنید. اینها عملیات كردهاند، ما كارهاى نیستیم!... بعد هم سوار جیپ شد و سریع رفت دنبال ادامه كار سركشى به مواضع گردانها.»
آرى حاج احمد یك بسیجى است و شرط اول بسیجى بودن نیز، خودشكنى و خدابینى است. پس نه عجب، این كه به اقتضاى فطرت بسیجىاش مىگوید، ما كارهاى نیستیم! تمام رمز و راز عزت بسیجیانى چون حاج احمد، در همین خلوص و فروتنى لِوَجه اللَّه ایشان نهفته است.
ما كارهاى نیستیم، بهترین تفسیر كلام امام(ره) است كه فرمودهاند: «خرمشهر را خدا آزاد كرد.» دیگر چه براى گفتن مانده است؟... بس كنم!
تا غروب روز هفدهم اردیبهشت، حاج احمد و دریادلان تیپ 27 توانستند با موفقیت در امتداد 17 كیلومتر از نوار مرزى ایران با عراق در شمال دَشتِ شلمچه استقرار یابند. دشمن سرخورده و وحشتزده، از مواجهه با امواج رزمآورانى كه چونان سُرب گداخته، آتش بىامان تانكها و بمبارانهاى بىوقفه هوایى را به هیچ گرفته بودند، به این نتیجه رسید كه قادر نخواهد بود جلوى این سیل خروشان و توفنده را بگیرد. چه، تصرف چندین كیلومتر از نوار مرزى توسط تیپ 27 محمد رسولاللَّه(ص) تمام ماجرا نبود. با مانور عالى واحدهاى ارتش و سپاه اسلام در منطقه جنوب كرخه كور، جفیر، هویزه و پادگان حمید، از یك سو نیروهاى دشمن، خصوصاً لشكر 5 مكانیزه و 6 زرهى عراق، به محاصره، انهدام و اسارت تهدید مىشدند و از سوى دیگر، مواضع سپاه سوم ارتش عراق در كناره شطالعرب، بصره و خرمشهر اشغالى در مخاطره افتاده بود.
فرماندهان عراقى دریافته بودند ماندن این نیروها در منطقه به وضعى منتهى خواهد شد كه ناچار بشوند در یك زمان هم با امواج تهاجمى یگانهاى ارتشى و سپاهى قرارگاه عملیاتى قدس كه از كرخهكور عبور مىكرد، مواجه و درگیر شوند، و هم از پشت، با نیروهاى قدرتمند تیپ 27 كه روى نوار مرزى و جاده آسفالت شلمچه - خرمشهر عمل مىكردند مقابله كنند.
نظرات شما عزیزان: